هر نوشتهای را که بین دو جلد جمع آوری شده باشد، مصحف می نامند. از این رو به هر کتابی میتوان مصحف گفت. در صدر اسلام به قرآن نیز مصحف گفته میشد.[1] در منابع اسلامی از کتاب حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به نام های مصحف فاطمه، صحیفه ی فاطمه و کتاب فاطمه یاد شده است.[2]
در روایات معتبر آمده است که در فاصله وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) تا زمان شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرشته ای از سوی خداوند بر دختر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) فرود می آمد و او را تسلّی می داد تا حضرت آرام بگیرد. از این فرشته در برخی روایات به جبرئیل یاد شده است،[3] او حضرت زهرا(سلام الله علیها) را از احوال پدربزرگوارشان در عالم برزخ و همچنین از حوادث آینده مطلع می ساخت.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:
«هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت کردند فاطمه به علت وفات پدر به قدری محزون شد که تنها خداوند از شدت غم و اندوه او باخبر بود. از این رو خداوند فرشتهای را فرستاد تا او را تسلی دهد و اندوهش را برطرف سازد. فاطمه (سلام الله علیها)، علی (علیه السلام) را از این موضوع با خبر ساخت و علی (علیه السلام)آن سخنان را نوشت و مصحف فاطمه این گونه تدوین شد».[4]
از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که این مصحف پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و به دست امیر المؤمنین (علیه السلام) تدوین شد و سخنانی است که فرشته الهی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفته است.
البته در برخی از روایات این گونه به دست میآید که این مصحف در زمان خود رسول الله (صلی الله علیه و آله) نوشته شده است. سید جعفر مرتضی عاملی (از دانشمندان معاصر شیعه در علم تاریخ) برای از بین بردن این اختلاف و جمع بین روایات مینویسد: شروع تدوین مصحف در زمان رسول اکرم(صلی الله وعلیه وآله) بوده است و قسمتی از این صحیفه در زمان حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته شده و ادامه ی آن هم پس از رسول خدا نگارش یافته است.[5]
این که فرشته الهی با حضرت زهرا سخن گفته باشد، چیز بعیدی نیست؛ زیرا همان گونه که در قرآن آمده است که: «و چون فرشتگان گفتند: ای مریم خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برتری بخشید بر زنان جهانیان».[6] این در حالی است که حضرت مریم تنها سرور زنان زمان خویش بود، ولی فاطمه سرور زنان همه عالَم از آغاز تا انجام است.
محتوای مصحف حضرت زهرا (سلام الله علیها)
با مطالعه ی روایات در مییابیم که در این کتاب شریف به موضوعات زیر پرداخته شده است:
1. خبر حوادث آینده[7]
2. وصیت حضرت فاطمه[8]
3. نام تمام فرمانروایانی که تا قیام قیامت به حکومت خواهند رسید[9]
4. خبر دادن از فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)[10]
5. گزارش احوال پیامبر (صلی الله علیه و آله) و جایگاه او پس از وفاتش، به زهرا (سلام الله علیها)[11]
در این جا به یک روایت اشاره می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «همانا فاطمه 75 روز بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زندگی کرد در این مدت به خاطر از دست دادن پدر بسیار اندوهگین بود. در این ایام حضرت جبرئیل (علیه السلام) نزد او می آمد و عزای پدرش را بر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت می گفت و وی را آرام می کرد و از پدرش و جایگاه او به حضرت خبر می آورد و او را از آینده ی فرزندانش مطلع می ساخت و علی (علیه السلام) آن را می نوشت تا این که مصحف فاطمه تدوین شد».[12]
تأکید ائمه (علیه السلام) بر تغایر این مصحف با قرآن
از برخی روایات به دست می آید که مصحف فاطمه نزد اهل سنت امری شناخته شده بود و آنان می پنداشتند که شیعه بر اساس آموزه های اهل بیت (علیهم السلام) معتقدند که بخشی از آیات تحریف و حذف شده در قرآن در این مصحف آمده است. از این رو ائمه به شدت وجود هر گونه آیات قرآن در این مصحف را انکار کرده اند.[13] علامه عسگری می نویسد: «برخی نویسندگان اهل سنت تهمت دیگری به مدافعان مکتب اهل بیت می زنند و می گویند که آنان قرآن دیگری دارند به نام مصحف فاطمه؛ زیرا نام کتاب فاطمه مصحف است و برخی از مسلمانان در صدر اسلام قرآن را مصحف می نامیدند».[14] در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم : «به خدا قسم مصحف فاطمه نزد ما است و در آن یک آیه ی قرآن هم وجود ندارد».[15]
این مصحف از زمان تدوین آن در دست ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده و در میان آنان دست به دست گشته است و اکنون در دست امام زمان (عج) است.
[1] لسان العرب، ج 9، ص 186.
[2] ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص 12.
[3] کافی، ج 1، ص 241.
[4] کافی، ج1، ص 238.
[5] سیدجعفر مرتضی، خلفیات کتاب مأساة الزهراء، ج 6، ص 57- 58.
[6] آل عمران،42.
[7] الاحتجاج، ج2، ص 134.
[8] همان، ج 1، ص 241.
[9] همان، ج2، ص 134.
[10] کافی، ج1، ص 241.
[11] کافی، ج 1، ص 241.
[12] کافی، ج 1، ص 241.
[13] مغنیه، محمد جواد، الشیعة فی المیزان، ص 61.
[14] معالم المدرستین، ج 2، ص 32.
[15] کافی، ج1، ص 238.